بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 14315
کل یادداشتها ها : 118
پشت پرچین مژگانت
انتظارم
رویا...مملو از احساس
خیس باران است
من به دنبال رنگین کمان حضورت
ای.... الهه عشق
بارانها را شمردم در التهاب
بغضی شکسته در گلو
هیچ میدانی...
تو معنای مکانی
و زمان عقربه های خویش را
با ترانه صدایت کوک میکند؟
هیچ میدانی.....
رشته های افسار گریخته
این ذهن نا آرام را
آرامش حضور تو دوک میکند
الهه عشق...
در سفره دل
تیکه ای نان از عطر گیسوانش کافیست
میچرخد زمین
لیک دستان من جا مانده در دستانش
نفسهایم را ببین
نفس در هوایش
چون زندگی کودک و نافیست
اله عشق....
محراب نمازم
سجاده لبانت را کم دارد
چه شیرین است
بی تابی
دلی که بی تو غم دارد